الهام حسینی چگنی؛ علی قربانی؛ محمدرضا مشایخی؛ علی شاهنظری
چکیده
هدف از انجام این پژوهش طراحی و تبیین مدل فراگیرسازی اپلیکشنهای شبکه اجتماعی میباشد. پژوهش حاضر در چارچوب راهبرد پژوهشی روشهای آمیخته (کمی و کیفی) میباشد. بهمنظور تبیین مدل فراگیرسازی اپلیکشنهای بومی شبکه اجتماعی، نظریة دادهبنیاد را طرح و تدوین کردهایم و در مرحله دوم، آن را در معرض آزمون کمی قرار دادهایم تا از تعمیمپذیری ...
بیشتر
هدف از انجام این پژوهش طراحی و تبیین مدل فراگیرسازی اپلیکشنهای شبکه اجتماعی میباشد. پژوهش حاضر در چارچوب راهبرد پژوهشی روشهای آمیخته (کمی و کیفی) میباشد. بهمنظور تبیین مدل فراگیرسازی اپلیکشنهای بومی شبکه اجتماعی، نظریة دادهبنیاد را طرح و تدوین کردهایم و در مرحله دوم، آن را در معرض آزمون کمی قرار دادهایم تا از تعمیمپذیری بافتههای پژوهش اطمینان حاصل کنیم. بهمنظور گردآوری دادههای کیفی پژوهش، طبق نمونهگیریهای بازه ارتباطی و متنوع و نیز نمونهگیری ممیز، تعدادی از استادان خبره در این زمینه، بهعنوان مشارکتکننده انتخاب شدند و پس از انجام مصاحبههای عمیق با ایشان، گردآوری دادهها تا حد اشباع نظری ادامه یافت. رهآورد این مرحله از پژوهش، مدلی کیفی به همراه گزارههایی حکمی بود که در مرحله دوم، قالب فرضیه به خود گرفتند و در معرض آزمون کمی واقع شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامهای محققساخته بود. در کدگذاری باز محقق به ۱۱۸ مفهوم دست یافت که با طبقهبندی آنها ۲۲ مؤلفه و ۵ بعد به دست آمد که براساس آن مدل مفهومی پژوهش ارائه شد. براساس این مدل در بخش کمی مشخص شد بستر بر کارکرد اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی تأثیر معنادار دارد (210/0). چالشها بر کارکرد اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی تأثیر معنادار دارد (239/0-). همچنین مشخص شد حمایت دولتی تأثیر بستر (111/0) و چالشها (120/0-) بر کارکرد اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی را تعدیل میکند. امنیت تأثیر بستر (116/0) و چالشها (117/0-) بر کارکرد اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی را تعدیل میکند.
علی قربانی
چکیده
هدف این مقاله تبیین یک مسئله اپیدمیک و نوظهور در سبکهای مدیریتی تحت عنوان سبک مدیریت ویترینی است. برای طراحی چارچوب مفهومی، از استراتژی نظریهپردازی داده بنیاد و برای گردآوری دادهها از ابزار «مصاحبه اکتشافی» و «مشاهده» استفاده شده است. نمونه مورد مصاحبه 17 نفر از است. دانشگاه دارای حداقل پنج سال سابقه اجرایی بودند که ...
بیشتر
هدف این مقاله تبیین یک مسئله اپیدمیک و نوظهور در سبکهای مدیریتی تحت عنوان سبک مدیریت ویترینی است. برای طراحی چارچوب مفهومی، از استراتژی نظریهپردازی داده بنیاد و برای گردآوری دادهها از ابزار «مصاحبه اکتشافی» و «مشاهده» استفاده شده است. نمونه مورد مصاحبه 17 نفر از است. دانشگاه دارای حداقل پنج سال سابقه اجرایی بودند که برای انتخاب آنها از روش نمونهگیری هدفمند و روش گلوله برفی استفاده شد. همچنین 26 نفر از مدیران چند سازمان، مورد مشاهده قرار گرفته و مصاحبه نیمه ساختارمند با ایشان صورت گرفت. کفایت تعداد نمونه از روش اشباع نظری حاصل شد. «اعتبار» مدل بهوسیله ابزار «گروه کانون» 15 نفر نخبگان و نظریهپردازان، طی دو دور در معرض نقد و نظر قرار گرفت. چارچوب مفهومی طراحی شده برای نظریة مدیریت ویتریتی با استناد مبانی نظری تحقیق پشتیبانی شده است. نتایج 4 عامل مؤثر بر مدیریت ویترینی و 7 استراتژی برای مواجهه با این نوع مدیریت را ارائه میکند. در انتها، برای محک زدن چارچوب ارائه شده و قابلیت کاربرد نظریه، فرضیاتی تدوین شده است تا توسط محققان آتی به بوته آزمایش گذارده شود.
مدیریت دولتی
علی قربانی؛ حسین قره بیگلو؛ فریدون پیمان
دوره 5، شماره 3 (پیاپی 19) ، تیر 1396، ، صفحه 131-140
چکیده
امروزه پیشرفت دانش بشری بر بازاریابی نیز تأثیرگذار بوده بهنحویکه رشتهای تحت عنوان بازاریابی عصبی به وجود آمده است. در این روش اعتقاد بر این است که مطالعه بیولوژی و فیزیکی مغز مهمترین راه برای شناخت رفتار خریداران است. هدف از این مطالعه طراحی مدلی برای جذب مشتری با رویکرد بازاریابی عصبی جهت جذب مشتریان در بانک میباشد. در ...
بیشتر
امروزه پیشرفت دانش بشری بر بازاریابی نیز تأثیرگذار بوده بهنحویکه رشتهای تحت عنوان بازاریابی عصبی به وجود آمده است. در این روش اعتقاد بر این است که مطالعه بیولوژی و فیزیکی مغز مهمترین راه برای شناخت رفتار خریداران است. هدف از این مطالعه طراحی مدلی برای جذب مشتری با رویکرد بازاریابی عصبی جهت جذب مشتریان در بانک میباشد. در این راستا از روششناسی کیفی استفاده شده است که فرایند جمعآوری و تحلیل دادهها طی سه مرحله شامل کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی منجر به انتخاب مقولهها گردید. بهطور کلی در مرحله کدگذاریها تعداد 55 کدباز اولیه، شناخته شد. در مرحله کدگذاری باز، دادهها از طریق مراجعه حضوری به شعب بانکها، مشاهده فرایندهای مختلف کاری در ارائه خدمات به مشتریان، مذاکره و مصاحبه با خبرگان بانکی، مدیران و کارشناسان بانک جمعآوری گردید. در مرحله کدگذاری محوری 36 مفهوم بهعنوان مفاهیم پژوهش شکل گرفتند. و درنهایت در مرحله کدگذاری انتخابی با استفاده از فن مقایسه مستمر مقولهها به تعداد9 مورد به وجود آمدند. در این پژوهش اساس دیدگاه مشارکتکنندگان پیادهسازی بازاریابی عصبی و استفاده از آن بهعنوان ابزاری جهت افزایش جذب مشتریان در بانکها میباشد.